- پیاله کردن
- مردن در گذشتن خاصه در گذشتن پیر یا مراد
معنی پیاله کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پائین آمدن از مرکب
پایین آوردن از وسیلۀ نقلیه یا حیوان یا آسانسور و مانند آن ها، از هم باز کردن و بر زمین گذاشتن اجزای ماشین یا دستگاهی برای اصلاح و تعمیر
تعمیر کردن موتور ماشین، ضرر رساندن
سماجت و پا فشاری کردن
کنایه از دربارۀ مطلبی بیش از حد سماجت و پافشاری کردن، اصرار کردن، در پزشکی ورم کردن لثه، چرک و ورم کردن پای دندان
واگذاشتن ارجاع کردن واگذاشتن حواله دادن حوالت کردن
بیرون راندن دور کردن پاک کردن دور کردن زایل کردن راندن قلع کردن دفع کردن بیرون بردن
در هم مالیدن چیزهایی از قبیل پارچه، لباس، کاغذ و غیره
به هم زدن ویزاندن بر انگیختن بیع فسخ کردن بیع و شری
چک کردن حواله دادن
بزیور آراستنزیب و زیور کردن: تو خود بکمال لفط آراسته ای پیرایه مکن عرق مزن عود مسوز. (سعدی)
بدور در آورنده جام می دهنده ساقی: هو اخمار شکن گل پیاله گردانست پیاله نوش و میندیش از خمار امروز. (صائب)
پیمودن
کسی که پیاله را به گردش درآورد، آنکه در مجلس بزم به همۀ حاضران جام باده می دهد، ساقی
فشردن و در هم مالیدن و له کردن
خود را بسویی کشیدن بطرفی خزیدن
فشرده و مالیده و له و لورده کردن، خرد و خمیر کردن: فلان پهلوان در موقع کشتی حریفش را مچاله کرد و از گود بیرون انداخت
میان خود و شیئی فاصله ایجاد کردن فاصله گرفتن،} و پیادگان گیل و دیلم مردی پنجاه خیاره ترپل نگاه دارند و نیک بکوشند و چندان بمانند که دانند که از لشکرگاه برفتند و میانه کردند که مضائق هول است بر آن جانب و ایشان را در نتوان یافت
Trample
топтать
zertrampeln
топтати
pisotear
calpestare
pisotear
piétiner
vertrappen
menginjak